اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذیل

نویسه گردانی: ḎYL
ذیل . [ ذَ ] (ع اِ) دامان . دامان جامه . دامن . دامن هر چیزی . || دامنه :
و آن بیابان سر بسر در ذیل کوه
بر خلایق گشته موسی با شکوه .

مولوی .


|| آخر هر چیزی . || سپس هر چیزی . || ذیل ریح ؛ آنچه زمین را روبد از باد و نشانهائی که در ریگ از وزش باد همچون نشان کشش دامن بماند. || ذیل فرس و غیر آن ؛ دم اسپ و جز آن . دنب . ذنب . دمب . دُم . || دنبال . دنباله ٔ هر چیزی . || آنچه فروهشته باشد، از هر چیز که باشد. || ذیل دائل ؛ خواری و رسوائی . || ذوذیل ؛ لقب اسب شیبان . || ذیل صفحه ، پای ورق ، || در ذیل ، در زیر، در پائین . || ذیل کتابی ؛ دنباله . ضمیمه . لاحقه . تذییل کتابی ؛ دنباله . ضمیمه ۞ . لاحقه . تذییل . ملحقة. متمم . تتمیم . که چون استدراکی بر کتاب افزایند. ۞ ج ، اذیال ، ذیول ، اَذیُل :
دست زن در ذیل صاحب دولتی
تا ز افضالش بیابی رفعتی .

مولوی .


هود دادی پند کای پر کبر خیل
برکند از دستتان این باد ذیل .

مولوی .


او بداد رزق پر کرده ست ذیل
داد رزق تو نمی گنجد بکیل .

مولوی .


خوشبوی چرخ اطلس چرخ از بخورماست
در زیر ذیل خویش چو مجمرگرفته ایم .

نظام قاری .


آن رخت قاری کوکز کم و ذیل
در وی توانیم زددست و پاپی .

نظام قاری .


|| طول ذیل ؛ جود. سخا. جوانمردی . رادی || قصر ذیل ؛ بخل . || طویل الذیل ؛ توانگر.مالدار. غنی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ذیل . [ ذَ ] (ع مص ) دامن کشان رفتن . خرامیدن . (دهار) (زوزنی ). دامن کشیدن و خرامان رفتن . دامن بر زمین کشیدن . دامن درکشیدن . (دهار). || ص...
ذیل . [ ذَ ] (اِخ ) نام کوکبی در صورت المراءة المسلسلة.
توت ذیل . (اِخ ) دهی از دهستان کوشه است که در بخش خاش شهرستان زاهدان واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
آن چه در پایین ذکر شده است. آن چه در زیر آورده شده است.
ذیل العذراء. [ ] (اِخ ) جای غفر باشد، در سنبله .
زیل . [ زَ ] (ع مص ) دورکردن از جای . || پاره پاره کردن . || جدا گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدا کردن . (دهار) (از ت...
زیل . [ زَ ی َ ] (ع اِمص ) دوری هر دو ران از یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زیل . (ع اِ) قاشقک . از نوعی است که با حرکت دادن آن صدا از آن برمی آید. (از دزی ج 1 ص 619).
زیل . (ص ) تحریفی است از لفظ «زیر» که صفت صداهای نازک است . اصواتی که تعداد ارتعاش امواج آن زیاد باشد زیر نامیده میشود و ابدال «ر» به «ل...
زخم و زیل . [ زَ م ُ ] (اِ مرکب ، ازاتباع ) (در تداول عامه ) جراحت فراوان . زخم بسیار.- زخم و زیلی ؛ زخمی . زخمین . زخمی پر از زخم . پر از جرا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.