اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راسترو

نویسه گردانی: RʼSTRW
راسترو. [ رَ / رُو ] (نف مرکب ) مقابل کجرو. (آنندراج ) (ارمغان آصفی ). راست رونده .مستقیم حرکت کننده . بی انحراف و کجی رونده . که بخط مستقیم طی طریق کند. که از استقامت نگردد :
پیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک و راسترو همچون پلنگ .

منوچهری .


چو میکردم این داستان را بسیج
سخن راسترو بود و ره پیچ پیچ .

نظامی .


اعتدال هوای نوروزی
راسترو شد بعالم افروزی .

نظامی .


نه پایی چو بینندگان راسترو
نه گوشی چو مرد نصیحت شنو.

سعدی .


سعدیا راستروان گوی سعادت بردند
راستی کن که بمنزل نرسد کج رفتار.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
راست رو. [ ت ِ ] (ق مرکب ) در تداول عامه مواجه . مقابل . محاذی . روبرو: راست روی توپخانه ، روبروی توپخانه . (یادداشت مؤلف ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.