اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رافع

نویسه گردانی: RʼFʽ
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) رفیق اسلم ... ابن حجر گویداحتمال دارد وی همان ابوالبهی باشد. رجوع به الاصابةج 2 قسم اول و رافع ابوالبهی در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) سلمی ، ابن بشیر سلمی از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود و بشیر بواسطه ٔ پسرش حدیث شریفی را روایت کرد. (از قاموس الاعلام ترکی...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) شامی ، ابن عمیر از مردم شام بود، و یک حدیث از حضرت رسول روایت کرد. رجوع به الاصابة ج 2 قسم اول و قاموس الاعلام ترکی ...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) صمیدی سلامی ،ابن محمدبن هجرس بن شافع صمیدی سلامی ملقب به جمال الدین و مکنی به ابوالعلاء. وی قاری و محدث و پدر حافظ ...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) طائی ، ابن جابر طائی . رجوع به رافعبن عمرو در همین لغت نامه و الاصابة ج 2 شود.
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) طائی ، ابن عمیرة الطائی مکنی به ابوالحسن ؛ او از تابعان بود و به خالدبن ولید در عزیمت به شام راهنمایی کرد. وفات وی ب...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) طائی سنبسی ، ابن عمروبن جابربن حارثةبن عمروبن محصن ابوالحسن طائی سنبسی . وی را ابن عمیرة نیز می خواندند و گویند او هما...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) غفاری ، ابن عمروبن مجدع ۞ و بقولی مجدع بن حاتم بن حارث بن نفیلةبن ضمرة بن بکربن عبدمناةبن کنانة کنانی ضمری معروف ب...
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) قرظی . ابن حجرگوید: برحسب نوشته ٔ ابن شاهین وی از بنوزنباع و سپس از بنوقریظة بود. رجوع به الاصابة ج 2 قسم اول شود.
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) مدنی ، ابن حفص مدنی راوی بوده و از عمربن عبدالعزیز روایتی آورده است . رجوع به سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 281 شود.
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) مرنی ، ابن عمروبن هلاک مرنی صحابی بود و با برادرش عائد درک فیض حضور حضرت رسول کرد و سپس در بصره سکونت گزید و برخی ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.