اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رانی

نویسه گردانی: RʼNY
رانی . (هندی ، اِ) ملکه و زن راجه . (ناظم الاطباء). زن حاکم هندوان را خوانند. (رشیدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
قایق رانی . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل قایق ران .
قلبه رانی . [ق ُ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) گاورانی . (از آنندراج ).
کشتی رانی . [ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) دریانوردی .
شهوت رانی . [ ش َهَْ وَ ] (حامص مرکب ) دنبال روی شهوت . به اعمال شهوت مبادرت کردن .
خامه رانی . [ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) به شتاب نویسی . (ناظم الاطباء). به عجله نویسی . تندنویسی .
زبان رانی . [ زَ ] (حامص مرکب ) گفتگو و مکالمه و گفت و شنید و گفتار. (ناظم الاطباء) : این چه زبان و چه زبان رانی است گفته و ناگفته پشیمانی ...
جریده رانی . [ ج َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) یکه روی . تنهاروی : مجنون بهمان قصیده خوانی میزد دهل جریده رانی .نظامی .
مملکت رانی . [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل مملکت ران . فرمان فرمایی و دادگستری . (ناظم الاطباء). کشورداری .
فرمان رانی . [ ف َ ] (حامص مرکب ) فرمان روایی . فرماندهی .
کشتی رانی کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) دریانوردی کردن . ملاحة. (منتهی الارب ).- امثال :در هر رودی کشتی رانی نتوان کرد .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.