گفتگو درباره واژه گزارش تخلف راوه نویسه گردانی: RʼWH راوه . [ وُه ْ ] (اِ) ناله و زاری . (از شعوری ج 2 ورق 14) : کند راوه بهر شام و سحرگاه نمیگیرد بسویش گوش آن ماه . میرنظمی (از شعوری ).آیا مصحف لابه نیست ؟ بهر حال جای دیگر دیده نشد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی راوه راوه . [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت گدار بخش حومه ٔ شهرستان محلات ، واقع در 42هزارگزی شمال محلات و 11هزارگزی باختری راه شوسه ٔ قم ... جغز راوه این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. رعوة رعوة. [ رَ ] (ع اِ) رِعوَة. بازداشت از کارها. گویند: فلان حسن الرَعوَة و کذا حسن الرِعوَة. (ناظم الاطباء). رعوة رعوة. [ رِ وَ ] (ع اِ) رَعوَة. رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود. رعوة رعوة. [ رُ وَ ] (ع اِ) رَعوَة. رِعوَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود. رعوة رعوة. [ رَ وَ ] (ع مص )رَعْوْ. رِعوَة. بازایستادن مرد از کار خود. (ناظم الاطباء).باز ایستادن . (دهار). رجوع به رَعْوْ شود. رعوة رعوة. [ رِ وَ ] (ع مص ) رَعوَة. رَعْوْ. (ناظم الاطباء).رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود. || پرداختن از جهل و بدی و باز ایستادن از آن . (منتهی الا... رعوة رعوة. [ رُ وَ ] (ع مص ) رَعوَة. رِعوَة. (منتهی الارب ). رجوع به رَعْوْ و رَعوَة شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود