اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رایح

نویسه گردانی: RʼYḤ
رایح . [ ی ِ ] (ع ص ) رائح . اسم فاعل از ریشه ٔ «روح »، کسی که در شبانگاه آید. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، رَوْح . (المنجد). شبانگاه آینده . (منتهی الارب ). || کسی که در شبانگاه کاری کند. ج ، رایحون . || مرد شادمانی کننده . ج ، رایحون . || مردی که در افعال مشابه پدر باشد. ج ، رایحون . (ناظم الاطباء). || باران شبانگاهی . (مهذب الاسماء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رایة. [ ی َ ] (ع اِ) رایت . رجوع به رایت شود.
رایة. [ ی َ] (ع مص ) رایت . رؤیت . رأی . دیدن . || دانستن . (منتهی الارب ). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
رایة. [ ی َ ] (اِخ ) محله ای است در فسطاط مصر، و در وسط آن مسجد عمروبن عاص قرار دارد. (از معجم البلدان ).
رایة. [ ی َ ] (اِخ ) سرزمینی است در بلاد هذیل . (از معجم البلدان ).
رایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ) جوششی که بر سر و روی اطفال برآید، و بعربی سعفة خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (رشیدی ) (...
رأیة. [ رَءْ ی َ ] (ع مص ) رأی . رؤیة. رآءة. رؤیان . دیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
رأیة. [ رَءْ ی َ ] (ع اِ) رایت . علم . (از ناظم الاطباء). علم و بقولی نشانه ای که برای دیدن برپا کنند تا مردم ببینند و گویا اصل رایت است ...
رعیة. [ رَ عی ی َ ] (ع اِ) یا رعیت . عامه ٔ مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عامه ٔ مردم که دارای سرپرست باشند. در حدیث است : «و کلکم راع و ...
رعیة. [ رِع ْ ی َ ] (ع اِ) زمینی که در آن سنگهای بلند وبرآمده باشند و مانع گردند شیار کردن آن زمین را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اق...
رعیه . [ رَ عی ی َ ] (ع اِ) رَعیَت . رَعیَة : امیری بر سر ارباب حکمت ترا ارباب حکمت چون رعیه تو آن معطی مکرم کز تو هرگزنباشد کف رادت بی عط...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.