ربا
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        RBA
    
							
    
								
        ربا. [ رِ ] (ع  مص ) افزون  شدن .(مصادر اللغة زوزنی ). نشو و نما کردن . (آنندراج ) (غیاث  اللغات ) (منتخب  اللغات ). زیاده  شدن . (غیاث  اللغات ) (منتخب  اللغات ). نشو و نما. (ناظم  الاطباء) (فرهنگ نظام ).  ||  بر بالا شدن  و دیده بانی  کردن  گروهی  را. (تاج  المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة). نگریستن و نگهبانی  کردن  و مواظبت  کردن  از چیزی .  || پرهیز کردن  و ترسیدن  از چیزی . (از ناظم  الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        آهن ربا. [ هََ رُ ] (نف  مرکب ، اِ مرکب ) سنگی  است  که  بطبع آهن  و فولاد را بخود کشد و جذب  کند. آهن کش . مغناطیس . مغنطیس . مغنیاطیس . حجر مغناطیسی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چرب ربا. [ چ َ رُ ] (نف  مرکب ) زیاده ربا. افزون ربا. بسیارربا.  ||  رباینده ٔغذا و طعام  چرب . رباینده ٔ خوراک  روغندار و چربی دار. ||  لطیف ربا. نرم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوش ربا. [ رُ ] (نف  مرکب ) رباینده ٔ هوش . رجوع  به  هوش ربای  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عقل ربا. [ ع َ رُ ] (نف  مرکب ) عقل رباینده . زداینده ٔ عقل . مُذهب العقول .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نفس ربا. [ ن َ ف َ رُ ] (نف  مرکب ) کلامی  که  خواندن  و تلفظ آن سهل  باشد نه  به  دشواری . (آنندراج ) (غیاث  اللغات ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیزه ربا. [ن َ / ن ِ زَ / زِ رُ ] (نف  مرکب ) که  نیزه ٔ خصم  را که به  سوی  او پرتاب  شده  است  در هوا برباید. که  نیزه  ازکف  دشمن  در میدان  جنگ  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        فوطه ربا. [ طَ / طِ رُ ] (نف  مرکب ) فوطه رباینده . دزد و عیاری  که  فوطه  و دستار از سر و دوش  مردم  می رباید. (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کوثی ربا. [ ثا رَب ْ با ] (اِخ ) شهری  است  [ به  عراق  ] و به  حوالی  وی  تلهاست  از خاکستر و گویند که  از آن  آتش  است  که  نمرود کرد که  ابراهیم  پ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گوشت ربا. [ رُ ] (نف  مرکب ) گوشت ربای . رباینده ٔ گوشت .  ||  (اِ مرکب ) غلیواج  را گویند که  زغن  باشد و گوشت ربای  هم  گفته اند با تحتانی  در آخر، ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        لقمه ربا. [ ل ُ م َ / م ِرُ ] (نف  مرکب ) لقمه رباینده . شکمخواره  : با خویشتن  آورده  بهر مائده ای  برکاسه شکنان ، زله کشان ، لقمه ربایان . سوزنی .با...