اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رباح

نویسه گردانی: RBAḤ
رباح . [ رَ ] (ع اِ) سود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (مهذب الاسماء) (از معجم البلدان ). فزونی در تجارت ، و آن اسم است برای آنچه سود برده میشود. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) :
آن یکی در کشتی ازبهر رباح
وآن یکی بافسق و دیگر باصلاح .

مولوی .


|| جانوری است شبیه گربه ٔ زباد واز رسته ٔ آن ، و اگر نباشد، شهری است که کافور بدانجا نسبت داده میشود. (از متن اللغة). جانور کوچکی است مانند گربه و آن گربه ٔ زباد است زیرا زباد از آن گرفته میشود. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ربعة. [ رُ ع َ ] (ع مص )خراب شدن و افتادن سقف و دیوار جدید و هرچه تازه برروی هم انبار کرده باشند ناگاه . (لغت محلی شوشتر).
ربعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) حیی است از اسد، و از آن حی است اوس بن عبداﷲ ربعی تابعی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رباءة. [ رَ ءَ ] (ع اِ) پشته و بلندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شخص گندمگونی که متوسط القامه است
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.