رباه
نویسه گردانی:
RBAH
رباه . [ رُ ] (اِ) روباه . (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 26). مخفف روباه است . رجوع به روباه شود.
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ربعة. [ رُ ع َ ] (ع مص )خراب شدن و افتادن سقف و دیوار جدید و هرچه تازه برروی هم انبار کرده باشند ناگاه . (لغت محلی شوشتر).
ربعة. [ رَ ع َ ] (اِخ ) حیی است از اسد، و از آن حی است اوس بن عبداﷲ ربعی تابعی . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رباءة. [ رَ ءَ ] (ع اِ) پشته و بلندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
ام رباح . [ اُم ْ م ِ رَ / رِ ] (ع اِ مرکب ) مرغکی است خرد که بالها و پشتش سرخ است و انگور خورد.(از المرصع). مرغ انگورخوار. (از یادداشت مؤلف...
باغ رباح . [ ] (اِخ )نام موضعی است از رستاق لنجرود. (تاریخ قم ص 135).
زب رباح . [ زُب ْ ب ِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاهی است . نامهای دیگر آن طراثیت ، زب الارض ، ذکرالارض و رِب ﱡ اَلاْرض و زب الریاح ...
ابن رباح . [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوعمران موسی بن رباح . متکلم بر مذهب ابوعلی . او نزد علی بن ابی بکر اخشید و علی الصیمری و غیر آن دو از متکلم...
شخص گندمگونی که متوسط القامه است
قلعه رباح . [ ق َ ع َ رَ ] (اِخ ) ۞ از شهرهای بزرگ اقلیم ولجه اندلس است و دارای بارویی است از سنگ وبازارها و حمامها و تجارتخانه ها دارد. ...
رباح بن حارث . [ رَ ح ِ ن ِ رِ ] (اِخ ) ابن عاد عوص بن ارم بنی سام . به روایت خواندمیر جد پدر هود پیغمبر بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ...