ربط. [ رَ ] (ع مص ) بربستن . (منتهی الارب ). بربستن ، و با لفظ داشتن و افتادن و برهم زدن و بردن مستعمل . (آنندراج ). سخت بربستن . (از اقرب الموارد). بستن . (ترجمان علامه جرجانی ص
51). بستن چیزی . (ناظم الاطباء). بستن . (مصادر اللغة زوزنی ). || (اِمص )
۞ رابطه . بستگی . وابستگی . ارتباط. (یادداشت مرحوم دهخدا). پیوند
: پس ، از آنکه من از جمله ٔ امیرم مرابا خانیان ربطی نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
684).
آشفتگی زلف تو ربط از سخنم برد
زین پیشتر این رشته ٔ شوریده سری داشت .
کلیم کاشانی .
مبادا ناله ربط داغهای دل زند بر هم
مسوزان ای جنون این شعله ٔ زنجیربرپا را.
بیدل (از آنندراج ).
ربطش به دختر رزش افتاد و از منش
بیگانه کرد الفت گیسوبریده ای .
واله هروی (از آنندراج ).
-
باربط ؛ باعلم و بااطلاع . باعمل . (ناظم الاطباء).
- || دانا. (ناظم الاطباء).
- || بامعنی . (ناظم الاطباء).
-
بی ربط ؛ آنکه بسته نباشد. (آنندراج ). غیرمرتبط.
- || بی علت و بی اطلاع و نادان . (ناظم الاطباء).
- || بی عمل . (ناظم الاطباء).
- || بی معنی . (ناظم الاطباء)
: حرف بی ربط ز دیوانه خنیدن دارد.
کلیم کاشانی (از آنندراج ).
-
ربط جراحات ؛ بخیه کردن خستگی ها. (یادداشت مرحوم دهخدا).