ربعة
نویسه گردانی:
RBʽ
ربعة. [ رَ ب َ ع َ ] (ع اِ) آنچه به تندی جریان یابد. || مسافتی که در آن جماعت گرد آید. (از اقرب الموارد). || طبله ٔعطار. (ناظم الاطباء). || صندوق جزوه های مصحف ، و به این معنی آخر مولد است . (منتهی الارب ). || مسافت مابین پایه های دیگ پایه که در آن خدرک آتش فراهم شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گشادگی که میان دیگ پایه بود. (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رباح . [ رَ] (اِخ ) از صحابه ٔ رسول و آزادشده ٔ حارث بن مالک انصاری بود که در غزوه ٔ یمامه بشهادت رسید. (از قاموس الاعلام ترکی ) (از الاصابة ...
رباح . [ رَ ] (اِخ ) از صحابه ٔ رسول و مکنی به ابوعبده از مردم شام بود. پسرش عبده از وی روایت دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ) (از الاصابة ج...
رباح . [ رَ ] (اِخ ) یا رباح الاسودیا رباح حبشی . پدر بلال حبشی ، غلام و مؤذن معروف پیغمبر. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 473 و قاموس ا...
ام رباح . [ اُم ْ م ِ رَ / رِ ] (ع اِ مرکب ) مرغکی است خرد که بالها و پشتش سرخ است و انگور خورد.(از المرصع). مرغ انگورخوار. (از یادداشت مؤلف...
باغ رباح . [ ] (اِخ )نام موضعی است از رستاق لنجرود. (تاریخ قم ص 135).
شخص گندمگونی که متوسط القامه است
زب رباح . [ زُب ْ ب ِ رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاهی است . نامهای دیگر آن طراثیت ، زب الارض ، ذکرالارض و رِب ﱡ اَلاْرض و زب الریاح ...
ابن رباح . [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوعمران موسی بن رباح . متکلم بر مذهب ابوعلی . او نزد علی بن ابی بکر اخشید و علی الصیمری و غیر آن دو از متکلم...
قلعه رباح . [ ق َ ع َ رَ ] (اِخ ) ۞ از شهرهای بزرگ اقلیم ولجه اندلس است و دارای بارویی است از سنگ وبازارها و حمامها و تجارتخانه ها دارد. ...
رباح بن معترف . [ رَح ِ ن ِ م ُ ت َ رِ ] (اِخ ) قرشی قهری . از صحابه ٔ حضرت رسول بود و در روز فتح مکه اسلام آورد. وی در تجارت شریک عبدالرحما...