ربق
نویسه گردانی:
RBQ
ربق . [ رِ ] (ع اِ) رسن که دارای عروه ها و گوشه ها باشد و بر بره و بزغاله بندند. ج ، اَرباق ، رِباق . (ناظم الاطباء). رسن با گوشه ها که بر بره و بزغاله بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ربق . [ رَ ] (ع مص ) رِبْق . گردن بزغاله در رسن محکم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). درربقه کشیدن سر گوسپند را. (از ناظم الاطباء). در ربقه بستن...
ربق .[ رِ ] (ع مص ) رِبْق در ربقه کشیدن سر گوسپند را. (از ناظم الاطباء). بستن و در ربقه کشیدن سر چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بستن چ...
ربق . [ رِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رِبْقةو رَبْقه . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رِبْقة و رَبْقة شود.
ربغ. [ رَ ] (ع مص ) آرام گرفتن و ثبات ورزیدن قوم در مال و نیکی و نعمت . (از ناظم الاطباء). آرام نمودن و ثبات ورزیدن در مال و نیکی و نعم...
ربغ. [ رَ ] (ع اِ) سیرابی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خاک باریک و نرم یا ریگ . (ناظم الاطباء). خاک بار...
ربغ. [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) فراخی زندگانی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ربغ. [ رَ ب َ ] (ع مص ) گرفتن چیزی را بوقت . حادث گشتن و پیدا شدن آن پیش از آنکه فوت کند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || فراخ عیش ...
ربغ. [ رَ ب ِ ] (ع ص )تباهکار بی باک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که بکاری دست میزند که توانایی آن...