اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رثا

نویسه گردانی: RṮA
رثا.[ رِ ] (ع مص ) مصدر بمعانی رَثْی . (منتهی الارب ). گریستن بر مرده . (از ناظم الاطباء). گریه کردن بمرده . گریه کردن بمرده با نام بردن نیکوییهای او. (از اقرب الموارد). برای مرده زبان گرفتن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || ستایش مرده در شعر. (از ناظم الاطباء). مرده را بصفات نیک او ستودن . مرثیت . مرده ستایی .(یادداشت مرحوم دهخدا). || رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی . (ناظم الاطباء). رثایة. مرثاة. مرثیه . (اقرب الموارد). و رجوع به مصادر مذکور شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رسع. [ رُ ] (ع ص ) ج ِ اَرْسَع و رَسْعاء. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). رجوع به ارسع و رسعاء شود.
رسع. [ رَ س َ ] (ع اِ) دردمندی نیام چشم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مهره ٔ چشم که بدست یا پای کودک بندند. (از اقرب الم...
رسع. [ رَ س َ ] (ع مص ) برچسبیدن نیام چشم کسی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به رَسْع در معنی «برگردیدن چشم و...» شود. ...
رصاء. [ رَص ْصا ] (ع ص ) مؤنث اَرَص ّ: فخذ رصاء؛ ران چسبیده به ران مقابل خود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ران چسبیده به ران دیگر. ...
رصع. [ رَ ص َ ] (ع اِ) بچه های زنبور عسل . (از متن اللغه ) (از تاج العروس ، ذیل حرف ع ). زنبور عسلهای خرد. واحد آن رصعة است ، و گویند رضع با «...
رصع.[ رَ ] (ع مص ) با دست زدن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به دست زدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || اقامت کردن در جایی : ر...
رصع. [ رُ ] (ع ص ) ج ِ اَرْصَع و رَصْعاء. (ناظم الاطباء). رجوع به ارصع و رصعاء شود.
رصع. [ رَ ص َ ] (ع مص ) چسبیدن بچیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آلودن به بوی خوش . (منتهی الارب...
رثآء. [ رَآ ] (ع ص ) نعجة رثآء؛ نعت است ازرُث ْء، به معنی سیاهی سپیدی آمیخته . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.