اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رد

نویسه گردانی: RD
رد. [ رَدد/ رَ ] (از ع ، اِمص ) مخفف رَدّ. دفع و طرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَدّ شود. || (ص ) مردودو ازنظرافتاده . (ناظم الاطباء) (برهان ) :
مرد هنرمند کش نباشد گوهر
باشد چون منظری قواعد اورد.

منوچهری .


از خلیل آموز و قربان کن ولد
تن بنه بر آتش نمرود رد.

مولوی .


|| (اِمص ) انکار و عدم قبول . (ناظم الاطباء). مقابل قبول و مقبول :
آنچه بر تن قبول و بر جان رد
و آنچه بر پای نیک و بر سر بد.

سنایی .


خاقانیاقبول و رد از کردگار دان
زو ترس و بس که ترس تو پازهر زهر اوست .

خاقانی .


و رجوع به رَدّ شود.
|| نسخ و بطلان و ابطال . (ناظم الاطباء). فسخ کردن : رد بیع؛ فسخ کردن آن . (یادداشت مؤلف ). || دور. || بازپس . || تسلیم . || قی و استفراغ . (ناظم الاطباء). چهار معنی اخیر در جای دیگر دیده نشد. || ممانعت . (ناظم الاطباء). منع کردن . (از شعوری ج 2 ص 4). حرمان . منع کردن . (یادداشت مؤلف ). و در این معانی اغلب با مصادر فارسی کردن و شدن و گردیدن و گشتن و نمودن صرف شود. و رجوع به رَدّ شود.
- رد کردن سائل ؛ محروم بازگردانیدن او. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رد کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
رد. [ رَ ] (ص ، اِ) ۞ حکیم و فیلسوف و دانشمند. (ناظم الاطباء). حکیم و دانشمند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). دانا و...
رد. [ رَدد ] (ع اِمص ) مقابل قبول . (یادداشت مؤلف ). نپذیرفتن . مردود کردن : رد خلق چون قبول ایشان بودو قبول ایشان چون رد. (کشف المحجوب ...
رد. [ رَدد ] (ع مص ) ۞ بازگردانیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (از شعوری ج 2 ص 4) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن ع...
رد. [ رِدد ] (ع اِ) عماد هر چیز و قوام آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عماد شی ٔ. (از اقرب الموارد).
رد. [ رَ دِن ْ ] (ع ص ) ۞ رجل رد؛ مرد هالک و المؤنث بالهاء. (منتهی الارب ).
رد /rad/ معنی ۱. جوانمرد. ۲. دلاور؛ دلیر. ۳. دانا؛ بخرد: ◻︎ یکی انجمن ساخت از بخردان / بزرگان و سال‌آزموده ردان (فردوسی: ۵/۴۷۱). ۴. سرور. فرهنگ فارسی ...
رد کردن . [ رَدد / رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگردانیدن . (آنندراج ). بازدادن . (فرهنگ فارسی معین ). عودت دادن . پس دادن . واپس دادن . (یادداشت م...
رد گم کردن . [ رَ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، پی گم کردن . اثر چیزی یا کاری را از بین بردن . ایز گم کردن . بمجاز، گمراه ساختن . ...
اهانت یا دشنامی را نشنیده گرفتن چشم پوشی کردن از چیزی با نادیده گرفتن قانون و عرف آن
ردء. [ رِدْءْ ] (ع اِ) یاری کننده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). یار. (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). یار و معاون . (ناظم ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.