اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رزاز

نویسه گردانی: RZʼZ
رزاز. [ رَزْ زا ] (اِخ ) لقب ابوجعفربن بختری . (منتهی الارب ) (تاح العروس ج 4 ص 38).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رزاز. [رَزْ زا ] (ع ص ) برنج فروش . (ناظم الاطباء) (از لباب الانساب ) (از اقرب الموارد). کرنج فروش . (دهار). کسی که برنج (رُزّ) میفروشد. (فرهنگ...
رزاز. [ رَ ] (ع اِ) رصاص و قلعی . (ناظم الاطباء). ۞ قلعی است . (منتهی الارب ). رصاص . (از اقرب الموارد). و رجوع به رصاص و قلعی شود.
رزاز. [ رَزْ زا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن علویه رزاز جرجانی ،مکنی به ابوالعباس . وی از محمدبن غالب تمتام و ابوبکربن باغندی روایت کرد. و اسماع...
رزاز. [ رَزْ زا ] (اِخ ) محمدبن عبیداﷲ. از حسین بن فهد موصلی و جز او حدیث شنید، وخطیب ابوبکر از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
علی رزاز. [ ع َ ی ِ رَزْ زا ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن داود رزاز. محدث بود و در 419هَ . ق . درگذشت . او را جزوه ای در حدیث است . (از معجم المؤ...
حسن رزاز. [ ح َ س َ ن ِ رَزْ زا] (اِخ ) (حاجی سید...) که بعدها اسم خانوادگی خود را به «شجاعت » تبدیل نموده بود از پهلوانان بسیار معروف و باش...
رذاذ. [ رَ ] (ع مص ) رَذّ. باریدن باران رذاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به رَذاذ در معنی اسمی و رَذّ شود.
رذاذ. [ رَ ] (ع اِ) باران نرم و ریزه و باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند. (ناظم الاطباء). باران نرم ریزه و هو فوق القطقط، یا باران پیو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.