رشت
نویسه گردانی:
RŠT
رشت . [ رُ ] (اِ) روشنایی و فروغ . (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). || (ص ) روشن و نورانی ودرخشان و تابان . (ناظم الاطباء). روشن را گویند. (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) (از شعوری ج 2 ص 22). || هر چیز که شروع به فنا گذارد از جهت کهنگی و ساییدگی . (ناظم الاطباء). کهنه و ساییده که در آن بیم افتادن باشد. (ناظم الاطباء). جامه ٔ کهنه شده . (لغت فرس اسدی ). || (مص ) بلند شدن سبزه و درختان . || (اِمص ) کاردانی . (لغت محلی شوشتر).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
رشت آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. سکنه ٔ آن 912 تن . آب آن از چشمه و اهرچای . محصولات آنجا غلات و زردآلو....
رشت آباد. [ رَ ](اِخ ) دهی از دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان خلخال . سکنه ٔ آن 105 تن . آب آن از چهار رشته چشمه . محصول آنجا غلات و ح...