رعده
نویسه گردانی:
RʽDH
رعده . [ رَ دَ / دِ ] (ع اِ) رَعدَة. لرزه . جنبش . تشنج . (فرهنگ فارسی معین ). رعشه . لرزه . لرز. ارتعاش . ارتعاد. لرزش . اضطراب و آن مقدمه ٔ رعشه باشد. (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
راده . [ رادْ دَ ] (ع اِ) به اصطلاح کتابت علامت و یا عددی که بر بالای سطری گذارند تا دلالت کند و نشان دهد کلام محذوف و از تو افتاده ای ر...
رعدة. [ رِ دَ] (ع اِ) رَعدَة. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). لرزه ای که از ترس و جز آن عارض شود. (از اقرب الم...
رعدة. [ رَ دَ ] (ع اِ) لرزه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رادة. [ دَ ] (ع ص ) (از: رود) امراءةرادة؛ زنی که در خانه ٔ همسایه بسیار آمد و رفت نماید. (منتهی الارب ). رؤدة. || ج ِ رائد. (اقرب الموارد) (...
رادة. [ رادْ دَ ] (ع اِ) چوبی است در مقدم گردون که به پهنا بسته میشود میان دو چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فایده ؛ ...
رأدة. [ رَءْ دَ ] (ع اِ) مؤنث رأد. زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء) (آنندراج ). زن خوبروی از لحاظ تشبیه به ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.