اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رفش

نویسه گردانی: RFŠ
رفش . [ رَ ] (ع اِ) رُفش . بیل چوبین . پارو. (یادداشت مؤلف ). بیل چوبین . (دهار). بیل که با آن خاک بردارند. (آنندراج ). بیل . المثل : من الرفش الی العرش ، درباره ٔ کسی گویند که به جاه و عزت رسد بعد از خواری و مذلت . (ناظم الاطباء). و منه المثل : الرفش الی العرش ؛ یعنی سلطنت بعد از عمل بمجرفه در حق شخصی گویند که به جاه و عزت رسد بعد از خواری و مذلت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اکل : الرفش و القفش ؛ یعنی اکل و نکاح . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ اَرفَش و رَفشاء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ارفش و رفشاء شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رفش . [ رَ ] (اِ) درفش . (ناظم الاطباء). رجوع به درفش شود.
رفش . [ رَ ] (ع مص ) کوفتن چیزی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). کوفتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نیک خوردن و نوشیدن در فراخی و نعمت...
رفش . [ رُ ] (ع اِ) رَفش . (ناظم الاطباء). رجوع به رَفش شود. || ج ِ رفشاء. رجوع به رفشاء شود.
رفش . [ رَ ف َ ] (ع مص ) کلان شدن گوش کسی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). کلان شدن گوش و بزرگ گردیدن . (از آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.