اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رق

نویسه گردانی: RQ
رق . [ رَق ق ] (ع اِ) ۞ آن پوستی که بر وی خط نویسند. (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (از اقرب الموارد). پوست تنک از آهو و جز آن که بر وی نویسند و منه قوله : فی رق منشور.(منتهی الارب ). پوست آهو که بر وی نویسند. (غیاث اللغات ). کاغذ و پوست نازکی که بر آن نویسند. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). پوست که بر آن نویسند. (از مهذب الاسماء) (دهار). کاغذ. (دهار). پوست تنک کرده که بر وی نویسند. کاغذ از پوست . کاغذ از پوست آهو. (یادداشت مؤلف ) : و ربما سمی [یعنی اشق ] لزاق الذهب لَاءَن ّ الکاغذ و الرق والکراریس یذهب به . (مقاله ٔ ثانیة از کتاب ثانی قانون ابوعلی سینا ص 159). و الروم تکتب فی الحریر الابیض و الرق و غیره و فی الطومار المصری و الفلجان . (الفهرست ابن ندیم .) کانت الفرس تکتب فی الجلود و الرق و تقول لانکتب فی شی ٔ لیس فی بلادنا. (الوزراء و الکتاب ص 100).
خوبی آهو ز خشن پوستی است
رقش از آن نامزد دوستی است .

نظامی .


|| پوست که بر طبل یا کوس و نظایر آن کشند :
ز بس شورش رق رویینه طاس
به گردون گردان درآمد هراس .

نظامی .


|| صحیفه ٔ روشن از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگ پشت بزرگ . ج ، رقوق . در مصباح سنگ پشت نر. (از اقرب الموارد). سنگ پشت بزرگ . (منتهی الارب ).سلحفاة بحری است . (از اختیارات بدیعی ). سلحفاة بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). کشف بزرگ . (دهار). ج ، رقوق . (مهذب الاسماء). کشف بزرگ . جنسی از سنگ پشت که بزرگ است . (یادداشت مؤلف ). لاک پشت صحرایی . (از برهان ). || نوعی از چهارپایان آبی که به تمساح ماند.ج ، رُقوق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (ص ) ضد غلیظ. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رق . [ رُق ق ](ع اِ) زمین نرم و فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آب تنک در دریا یا رود. (منتهی الارب )...
رق . [ رِق ق ] (ع مص ) بنده گردیدن یا بنده ماندن . || نرم و لطیف شدن پوست انگور. (از اقرب الموارد).
رق . [ رِق ق ] (ع اِ) ملک . || بنده . (فرهنگ نظام ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بنده ٔ زرخرید. عبد. (یادداشت مؤلف ) : اگر چه م...
رق . [ رَ ] (از ع ، ص ) هر چیزی که بلند ایستاده باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || از اتباع شق است : شق و رق ؛ آخته بال...
رق آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از بخش راور شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 1500 تن است . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔآنجا غلات و پسته و پنبه . صنای...
رق آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 345 تن است . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب ا...
رق آباد. [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حتکن بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 348 تن است . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آنجا غلات و حبوب . ص...
ذونم-رق . [ ن ُ رُ ] (اِخ ) کندی . لقب نعمان بن یزیدبن شرحبیل بن یزیدبن امروءالقیس بن عمروبن المقصوربن حجر آکل المراربن عمروبن معاویة است ....
شق و رق . [ش َ ق ُ رَ / ش َق ْ ق ُ رَق ق ] (ص مرکب ، از اتباع ) کسی که راست و مستقیم راه رود. (فرهنگ فارسی معین ). که با قامت کشیده به ر...
رق چشمه . [ رَ چ ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) ده از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان . آب آن از چشمه سار. محصولات عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات . ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.