اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رقة

نویسه گردانی: RQ
رقة. [ رِق ْ ق َ ] (ع مص ) نرم و تنک گردیدن چیز. (منتهی الارب ). تنک و نازک گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). تنک شدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 209) (تاج المصادر بیهقی ). مقابل ستبر شدن و سخت شدن . || بدحال شدن مرد و کم شدن مال او. (از اقرب الموارد). || شرم داشتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || رحم کردن و مهربانی نمودن بر کسی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) سیم مضروب . ج ، رقون و رقات . (ناظم الاطباء). نقره ٔ مسکوک و«هاء» عوض «واو» است . ج ، رقون . (از اقرب الموارد). سیم مضر...
رقة. [ رَق ْ ق َ ] (ع اِ) هر زمین بر لب رود که آب بر وی در وقت مدبر آید و سپس فرورود. ج ، رِقاق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هر زمین ...
رقة. [ رِق ْ ق َ ] (ع اِمص ) مهربانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رقت شود.- رقةالعیش ؛ فراخی و نعمت زندگی . (...
رقة. [ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) شهری در کنار رود فرات و اکنون خراب و ویران است . (ناظم الاطباء). شهری است بر فرات مقدم دیار ربیعة. (منتهی الارب )...
رقة. [ رَق ْ ق َ] (اِخ ) شهری است دیگر غربی بغداد. (منتهی الارب ).
رقة. [رَق ْ ق َ ] (اِخ ) قریه ای است در مصر [مدیریت جیزه ] واقع در ساحل غربی نیل ، مقابل آن در ساحل شرقی نیز قریه ای است بهمان اسم [رقه ]...
رقة. [ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) قلعه و لنگرگاهی است در مشرق اندلس . (از انساب سمعانی ).
رقه . [ رَ ق ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس است که در باختر بشرویه جنوب دهستان کروند و شمال دهستان م...
دیه رقه . [ هَِ رَق ق ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار در 20 هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد بین شیرکش بالا و پائین با 105 ت...
عباس رقه . [ ع َب ْ با رَ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گل تپه فیض اﷲ بیکی شهرستان سقز. واقع در 58 هزارگزی شمال خاور سقز و سه هزارگ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.