اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رک

نویسه گردانی: RK
رک . [ رُ ] (ص ، ق ) (عامیانه ) بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح . صریحاً. بالصراحة. گفته ٔ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده . (یادداشت مؤلف ). ۞ راست و صریح . بی پرده . بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم . (فرهنگ فارسی معین ).
- رک و راست ؛ صاف و پوست کنده : «من رک و راست حرف می زنم » (فرهنگ فارسی معین ).
|| صریح اللهجة؛ آنکه رک و صریح حرف زند. آنکه سخن بی پرده گوید. رک گوی . یک لخت . بی شیله و پیله . (از یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
رک . [ رَ ] (اِ) ریشه ٔ رکیدن که صورتی یا تصحیفی است از زکیدن و ژکیدن . رجوع به ژکیدن و زکیدن شود. || رسته و صف کشیده . (از برهان ) (ناظم ...
رک . [ رَ ] (ضمیر) به لغت زند و پازند به معنی تو باشد و به عربی انت گویند. (برهان ). به لغت زند ضمیر مفرد مخاطب ؛ یعنی تو و انت . (ناظم الا...
رک . [ رُ ] رمزی و اختصاری است از «رجوع کنید» در اصطلاح مصححان کتب و متون .
رک . [ رَک ک ] (ع مص ) جزوی را بر جزو آن چیز افکندن : رککت الشی ٔ بعضه علی بعض ؛ ای طرحته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
رک . [ رِک ک / رَ ] (ع اِ) باران نرم ریزه یا آن زاید از باران ریزه است . ج ، اَرکاک و رِکاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)....
رک . [ رِک ک ](ع ص ) ارض رک ؛ زمین باران ریزه نرسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین باران ریزه نرسیده . (آنندراج ). لغتی در رَک ّ ب...
رک . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 226 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول عمده ٔآنجا از...
شق.بلند{شوشتری}
دلبررک رک . [ دِ ب َ رُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرابدوره بخش چگنی شهرستان خرم آباد سکنه ٔ آن 420 تن . آب آن از سرابدوره و محصول آن ...
به کسر ر و فتح ک. خنده ملایم در گویش کازرونی(ع.ش)
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.