رک
نویسه گردانی:
RK
رک . [ رَک ک ] (ع مص ) جزوی را بر جزو آن چیز افکندن : رککت الشی ٔ بعضه علی بعض ؛ ای طرحته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی بر چیزی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). جزوی را بر جزو آن چیز افکندن . (آنندراج ). چیزی افکندن . (دهار). || دست خود را بردنبه و پهلوی گوسپند نهادن تا فربهی و لاغری آن معلوم شود. مجیدن . برمجیدن . پرماسیدن . (از یادداشت مؤلف ): رک الشاة؛ و کذا رک الشی ٔ بیده ؛ اذا غمزه لیعرف حجمه . (منتهی الارب ). دست خود بر دنبه و پهلوی گوسپند نهادن تا فربهی و لاغری آن معلوم شود. (آنندراج ). دست بر چیزی زدن برای دانستن حجم آن . (از اقرب الموارد). || نیک آرامیدن با زن . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || دست را با گردن به هم غل کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دست به غل با گردن بستن . (تاج المصادر بیهقی ). || گناه بر گردن کسی لازم کردن ؛ رک الذنب علی عنقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گناه در گردن کسی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). گناه را برگردن کسی لازم کردن . (آنندراج ). گناه در گردن کردن . (دهار). || ضعیف شدن . (غیاث اللغات ). ضعیف و رقیق شدن ازآن است : «اقطعه من حیث رک ». (از اقرب الموارد). || کم شدن علم و عقل کسی . ضعیف و ناقص شدن رای و عقل کسی : رک عقله و رأیه . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
رک رک تنگ نمک . [ رُرُ ت َن ْ ن َ م َ ] (اِخ ) ده از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان آبادان . سکنه ٔ آن 240 تن است . آب آن از چشمه . محصول ...
رک. ا. (به انگلیسی: Spire; Rhenish helm spire) هر سازهٔ باریک و نوک تیزی که بر فراز ساختمان ساخته شود؛ معمولاً هرم باریک هشت وجهی که روی برجی چهار...
لو رک. ("ل" با آوای زبر، "و" با آوای زیر، "ر" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پاروک خرد آهنی بود و به اندازه ۱۰ تا ۱۵ سانتیمتر که برای خراشیدن و...
رک گو. [ رُ ] (نف مرکب ) که صریح گوید. که عادت به گفتار صریح دارد. صریح اللهجه . آنکه گفتنی آشکار گوید و پنهان ندارد. آنکه بی پرده سخن گو...
رک گوی . [ رُ ] (نف مرکب ) رک گو. رجوع به رک گو شود.
رک دان . [ رَ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کنارک شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 150 تن است . محصول عمده ٔ آنجا غلات وخرما و لبنیات . آب آن از باران اس...
رک گویی . [ رُ ] (حامص مرکب ) صراحت لهجه . بی پرده و صریح گفتاری . رک گفتن . صدع . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
از واژه رک بمعنی " بسیار قابل حس" آمده و رایج شده است... در مورد صدا یا نور شدید... مشابه این واژه مورد استفاده در لاتین و سانسکریت هم بوده با مشتقا...
رک گفتن . [ رُ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) بی پرده و صریح گفتن چیزهایی را که عادتاًدر پرده و به کنایه گویند. صدع . (یادداشت مؤلف ).