اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رم

نویسه گردانی: RM
رم . [ رُم م ] (اِخ ) نام چاهی است در مکه کنده ٔ مرةبن کعب و کلاب بن مرة. رُم و حفر نام دو چاه است در بیرون مکه قبل از آنکه به بطحاء فرودآیند واز این دو چاه آب می آشامیدند. (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تری رم . [ ت ْ رِ ] (اِ) ۞ در آن زمان (زمان داریوش بزرگ ) کشتی بزرگی بود که پاروزنهای آن به سه صف در سه طبقه جا میگرفتند(ایران باستا...
رم ء. [ رَم ْءْ ] (ع مص ) به یک جای بودن شتر. (صراح اللغه ). به یک جای ماندن شتران . (منتهی الارب ). اقامت کردن شتردر مکانی . (از اقرب ا...
رم زده . [ رَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . (آنندراج ). رم دیده . رم کرده . رم خورده . رجوع به رم دیده و رم خورده و رم کرده شود : رشته ٔ جذ...
منت رم . [ م ُ ن ُ رِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ رجوع به اردک پوز و مونوترم شود.
فروم روم (لاتین: Forum Romanum) یک فروم (پلازا یا میدان) مستطیل شکل است که با خرابه‌های چندین ساختمان مهم دولتی در مرکز شهر رم احاطه شده‌است. شهروندان...
رم دیده . [ رَدی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رم زده . رم کرده . گریخته . (آنندراج ). رجوع به رم خورده و رم کرده شود : چشم شوخی که مرا در دل غمدید...
رم کرده . [ رَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گریخته . رم زده . رم دیده . (آنندراج ). رجوع به رم زده و رم دیده شود : هرچند که بر چشم تو شوخی است ...
طم و رم . [ طِم ْ م ُرِم م / رِ ] (از ع ، ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آب و خاک . || خشک و تر. || کثیر و قلیل . مال بسیار. (غیاث ): جاء فلان بالطم...
رم کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رمیدن . رجوع به رمیدن شود.
رم خورده . [ رَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رمیده . رم دیده . رم زده . رم کرده . گریخته . (آنندراج ). رجوع به رم دیده و رم زده و رم کرده ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.