اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رمیده

نویسه گردانی: RMYDH
رمیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) رم زده . رم خورده . رم دیده . رم کرده . (آنندراج ). ترسیده . هراس دیده . متوحش . دورشده از وحشت و کراهت :
از ما رها شدی دگری را رهی شدی
از ما رمیده با دگری آرمیده ای .

شهره ٔ آفاق (از صحاح الفرس ).


امیر همچو شبان باشد و سپه چو رمه
شود رمیده رمه چون شود گرفته شبان .

قطران .


چه کردم که از من رمیده شدند
همه خویش و بیگانه بر خیرخیر.

ناصرخسرو.


مکر است بیشمار و دها مر زمانه را
من زو چنین رمیده ز مکر و دها شدم .

ناصرخسرو.


که رفت بر ره فرمان تو کز آن فرمان
رمیده بخت بفرمان او نیامد باز.

سوزنی .


|| آشفته و پریشان . مضطرب و مغموم و آزرده . (ناظم الاطباء) :
دلم رمیده ٔ لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.

حافظ.


|| خشمناک . || دارای نفرت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
دل رمیده . [ دِ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) رمیده دل . آنکه دل او رمیده باشد. دل از دست داده . ترسان . هراسان . بیم زده : دل رمیده کی تواند ساخ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عقل رمیده. {عَ رَ } (ص. مر.). آن که خرد و اندیشه فرونهاده. چون کشیده عقل. ابله. احمق. گول. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 249). بی وقوف . (آنندرا...
چمن رمیده . [ چ َ م َ رَدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بمعنی از چمن رمیده است . (آنندراج ). مرغ فرارکرده ٔ از باغ و بوستان . (ناظم الاطباء). مقابل چمن...
خانه رمیده . [ ن َ / ن ِ رَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آنکه از خان و مان دور افتاده باشد. (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.