روب
نویسه گردانی:
RWB
روب . (اِخ ) دهی است به بلخ . (منتهی الارب ). رؤب . رجوع به رؤب شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رفت و روب . [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب )روفتن . روبیدن . جاروب کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفت و رو. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : اهل ...
پاک روب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاک رُفتن .