روح ا
نویسه گردانی:
RWḤ ʼ
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبداﷲ قزوینی (متوفی بسال 541 هَ. ق ) او راست : شمس المنیر الاعظم فی اسماء البدر المسیر المعظم . (کشف الظنون چ استانبول ج 2 ستون 1062).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) حضرت عیسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لقب عیسی پیغامبر. روح . رجوع به «عیسی » و «روح » در این لغت نامه شود : در ا...
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مرزبانی و یک هزارگزی ...
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) خمینی . رجوع به خمینی شود.
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) (قاضی ) قزوینی . عموی میرزا شرف جهان قاضی قزوین ۞ که این شخص شاید همان شرف قزوینی است . (الذریعه ذیل دیوان ...
روحا مشتق از روحانی و روح و به معنای معنویت و عالم روحانیت است
روحا در ایران نام دختر نیز می باشد
روحا. [ رَ ] (اِخ ) در منتهی الارب روحاء و در معجم البلدان روحا (مقصور) آمده است . دهی است از مضافات رحبه ٔ شام . (منتهی الارب ). از قرای رح...
روحا. (اِخ ) یا روها ۞ . نامی است که عربان به شهر اِدِس دادند و ارامنه آن را اوررا ۞ مینامیدند و بعقیده ٔ عربان قدیمیترین شهر آسیاست و اک...
روحاء. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از مضافات رحبه ٔ شام . رجوع به «روحا» و منتهی الارب شود.
روحاء. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از مضافات نهر عیسی . (منتهی الارب ). از قرای بغداد بر ساحل نهر عیسی نزدیک سندیه . واﷲ اعلم . (از معجم البلدان ).
روحاء. [ رَ ] (اِخ ) شهری است که فراء از آن نام برده است . (منتهی الارب ).