رودک
نویسه گردانی:
RWDK
رودک . [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است در حدود دوفرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق خشت . (از فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان کمارج بخش خشت از شهرستان کازرون واقع در دوازده هزارگزی شمال «کنارتخته » و جنوب غربی کتل رودک و در کنار راه شوسه ٔ شیراز ببوشهر. در جلگه قرار دارد و هوای آن گرم است . سکنه ٔ آن 156 تن است . آب آن از رود خان شاپور و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و خرما و لیمو، و شغل مردم زراعت و قالی و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
رودک . [ دَ ] (اِ) جانوری است که هرچندش بزنند فربه شود و آنرا بترکی وشق خوانند و از پوستش پوستین سازند. (جهانگیری ). وشق را گویند و آن جانو...
رودک . [ رَ دَ ] (ع اِ) ۞ کودک نوجوان خوش شکل . (منتهی الارب ). جوان خوش آفرینش ، و مؤنث آن رودکة است . (از اقرب الموارد).
رودک . [ دَ ] (اِخ ) از دیههای سمرقند است . (معجم البلدان ). ناحیتی است در سمرقند ورودکی نسبت بدانجاست . (از انساب سمعانی ). نام قریه ای است ...
رودک . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رودبار از بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع در نه هزارگزی شمال غربی گلندوک و متصل به راه شوسه ٔ تهران ...
رودک . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زهرا از بخش بوئین شهرستان قزوین واقع در 18هزارگزی بوئین . در جلگه قرار دارد و دارای هوای معتدل و 13...
پس رودک . [ پ ِ ] (اِخ ) (ده ...) قریه ای در هجده فرسخی میانه ٔشمال و مغرب کله وار است . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
پنج رودک . [ پ َ دَ] (اِخ ) نام قریه ای از قراء رودک بنواحی سمرقند و آن قصبه و قطب رودک است و ابوعبداﷲ رودکی از این پنج رودک است و نسبت ...
کتل رودک . [ ک ُ ت َ ل ِ دَ ] (اِخ ) یکی از گردنه های واقع در سلسله کوههای جنوب ایران میان شیراز و خلیج فارس . (از جغرافیای غرب ایران ص 32...