اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روق

نویسه گردانی: RWQ
روق . (ع ص ، اِ) ج ِ اَروَق و رَوقاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به اروق و روقاء شود. || ج ِ رائق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رائق ، بمعنی خوبروی و چیز خوب . (آنندراج ). و رجوع به رائق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
روق . [ رَ ] (ع مص ) صاف و روشن گردیدن . (از ناظم الاطباء). روشن گردیدن آب و جز آن . (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). صاف شدن آب . (از اقرب المو...
روق . [ رَ وَ ] (ع مص ) دراز شدن دو دندان علیا از دندانهای سفلی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). دراز گردیدن ثنایای بالایین از ...
روق . [ رَ ] (ع ص ، اِ) شاخ . ج ، اَرواق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاخ ستور. (دهار). سرون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ...
روق . [ رَ ] (اِخ ) دهی در گرگان . (ناظم الاطباء). دهی است به جرجان . (منتهی الارب ).
روغ . (اِ) آروغ . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف آروغ است که از راه گلو برمی آید. (آنندراج ) (برهان ) (از شعوری ج 2 ورق 24). بادی ...
روغ . [ رَ ] (ع مص ) پویه دویدن روباه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به رَوَغان شود. || میل کردن به دل . (از ناظم الا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.