اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رها

نویسه گردانی: RHA
رها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه ٔ جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد و اندر وی رهبانان اند. (حدودالعالم ). شهر قدیم و پرثروتی بود در بین النهرین شمالی ، و یونانیان آن را ادس ۞ می نامیدند و امروزه به «اورفا» معروف است . (از فرهنگ فارسی معین ). شهری است در جزیره ٔ موصل و شام در شش فرسخی ، و نام آن از نام بانی اش گرفته شده و او رهأبن بلندی ... است . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
رها. [ رَ ] (نف ) ۞ خلاص . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد : ز شادی مبادا دل او رهاشدم من ز غم در دم اژدها. فردوسی ...
رُها (یونانی: Ἔδεσσα اِدِسا، آرامی: Riha یا Urhāy، ارمنی: Urhai، عربی: الرها) شهری باستانی (پولیس) شهری تاریخی از عصر آشوریان باستان بوده، واقع در شما...
رهاrahā معنی آزاد؛ یله؛ بی‌قیدوبند. ⟨ رها شدن: (مصدر لازم) آزاد شدن؛ نجات یافتن از قیدوبند. ⟨ رها کردن: (مصدر متعدی) آزاد کردن؛ ول کردن. مترادف ۱. آزا...
نجات یافته
رهاء. [ رَ ] (ع ص ، اِ) زن فراخ شرم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جای فراخ و وسیع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ن...
رهاء. [ رِ ] (ع مص ) مراهات . (ناظم الاطباء). رجوع به مراهات شود.
رهاء. [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رهو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رهو شود.
رهاء. [رُ ] (اِخ ) رها. رجوع به رُها و معجم البلدان شود.
رهاء. [ رُ ] (اِخ ) نام قبیله ای است و رهاوی بدان منسوب است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). قبیله ٔ کوچکی است از مذحج و از آن قبیله است :م...
رهاء. [ رُ ] (اِخ ) ابن بلندی بن مالک بن وعرّ، بانی شهر رهاء در جزیره . (از معجم البلدان ). رجوع به رهاء (شهری است ...) شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.