اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ریش ریش

نویسه گردانی: RYŠ RYŠ
ریش ریش . (ص مرکب ) ریشه ریشه . (ناظم الاطباء). تارتار. از هم جدا شده . از هم شده به دراز و با قطعات باریک : ریش ریش شدن جامه . پاره پاره به درازا. با کردن و شدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). || شرحه شرحه . چاک چاک . پاره پاره . سخت قریح : دلی ریش ریش . جگر ریش ریش . (یادداشت مؤلف ).
- ریش ریش شدن جگر، دل و جز آن ؛ متأثر شدن . ناراحت شدن . از شدت تأثر به گریه افتادن و از حال رفتن . (فرهنگ لغات عامیانه ).
- ریش ریش کردن ؛ متأثر و ناراحت کردن کسی . (فرهنگ لغات عامیانه ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
بچه بی ریش. (فارسی -افغانستان ) پسر نوجوان و بیریشی که برده جنسی است ( افغانستان امروزی). پسر نوجوانی که جامه دختران میپوشد و در جشنها و بزمهای میرق...
ریش بز خالدار. [ ب ُ زِ ] (اِ مرکب ) شنگ . الاله شنگ . اذناب الخیل . لحیةالتیس . ریش بز. (یادداشت مؤلف ).
غاشیه بافان ریش . [ ی َ / ی ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مردمان مسخره . (غیاث ). کنایه از مردمان درازریش ، چه گوئیا اینها ریشی دا...
افدرا درختچه‌ای است که انواعی از آن در اغلب مناطق خشک و نیمه‌خشک ایران می‌روید و با نامهای محلی مختلفی شناخته می‌شود. از جمله در کرج «ارمک»، در آذربای...
چیز بد و عیبناک ناچار همیشه نزد صاحبش باقی مانده و صاحب باید آنرا تحمل و نگهداری کند چون کسی حاضر به پذیرفتن آن نیست .
اوسنی. Usnea سرده‌ای از گلسنگ‌های فروتیکوز سبز مایل به خاکستری کم رنگ است که مانند خُرد بوته‌های بی برگ یا منگوله‌هایی چسبیده به پوست یا شاخه‌ رشد می‌...
خط ریش. [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عِذار. (منتهی الارب) (یادداشت بخط مؤلف ). به انگلیسی whisker عذار. [ ع ِ ] (ع اِ) افسار ستور. (منتهی الار...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.