اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زاب

نویسه گردانی: ZʼB
زاب . (اِخ ) نام یکی از پادشاهان عجم و آن پسر نودک پسر منوچهر است ، و نهرهای موسوم به زاب منسوب بدوست . (قاموس ). نام پادشاهی است از پادشاهان فرس که این همه انهار کندیده ٔ اوست . (منتهی الارب ). نام پادشاه ایران که او را زوبن تهماسب نیز گویند. بعد از قتل نوذر بدست افراسیاب بن پشن و غلبه بر ایران بسعی زال زر و بزرگان سلسله ٔ کیان او را بر مسند جهانداری برنشانیده و با افراسیاب مصالحه کردند و او در هشتادسالگی پادشاهی یافت . گرشاسب بن وشتاسب که با او سمت برادری داشت وزارت او میکرده با آبادی ایران که از جور افراسیاب ویران شده بود می پرداخت . گویند در عراق عرب شهری بنام خود ساخته و ویران شده اکنون بزاب مشهور است . مدت پنج سال زمان ملک او بوده است . حکیم فردوسی گفته :
چو سال اندر آمد بهشتاد و شش
بپژمرد سالار خورشیدفش
چو شد بخت ایرانیان کندرو
شد آن دادگستر جهاندار زو.

(از آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری ).


خوارزمی گوید: پادشاه پیشدادی است که پس از نوذر بسلطنت رسید و چون به اشتراک گرشاسب امور سلطنت رااداره میکرد آنان معروف به (شریکین ) گردیده اند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ص 63). صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: باب سوم در تاریخ بعضی پادشاهان عجم تا سنه ٔ عشرین و خمسمائه [سال تألیف کتاب ] از گاه ملک اوشهنج [هوشنگ ] پیشداد پنجهزار و چهارصد و نود سال ...از گاه ملک کیقبادبن زاب دو هزار و پانصد سال ... (مجمل التواریخ و القصص ص 14).
و در ص 67 همان کتاب آمده : شاپور آخر عمر به طیشفون ۞ بمردو طیسفون نیز خواندم در کتابی کهن . و گفته بود از بناهای زاب بود واﷲ اعلم . و در ص 462 چنین آرد: زاب به اصطخر بمرد و ستودان بکوه پایه ساختند. (مجمل التواریخ و القصص در ذکر نواویس [ ضرائح و قبور ] پادشاهان ).
و در ص 90 آرد: اندر عهد نوذر و زاب ، پهلوانی بزال رسید که سام بعهد نوذر از جهان برفت و همین بزرگان بودند، و گرشاسف از تخم افریدون وزیر زاب . ابن بلخی در مورد نسب زاب چنین گوید: و نسب او [ بموجب تواریخ و کتب انساب ] این است : زوبن طهماسب بن کنجهویرزبن هواسب بن ارتدیخ بن روع بن مایسوبن نوذربن منوچهر و پارسیان وی را زو می گویند و این درست تر است . اما در بعضی از تواریخ عرب زاب نبشته اند و آثاری که او کرده است بعد از این گفته آید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 13). و مراجعه به زو در همان کتاب و لغت نامه شود.
مرحوم بهار در تاریخ سیستان (ج 1 ص 7) آرد: از پادشاهی تهماسب در کتب معتبره مانند آثار الباقیه ، شاهنامه ، تألیفات مسعودی و غیره ذکری نیست تنها شاهنامه در شعری از او نام برده :
ندیدند جز پور طهماسب زو
که زور کیان داشت فرهنگ گو.
بیرونی هم زاب را پسر تهماسب مینامد. (تاریخ سیستان ص 7). یاقوت آرد: سخن درست درباره ٔ زاب آن است که از قدماء سلاطین عجم و او زاب بن توکان بن منوشهر بن ایرج بن افریدون بوده است . در عراق نهرهائی ایجاد کرده که بنام او مشهوراست و گاه هر یک از آن دو را (زابی ) و هر دو را به صیغه ٔ تثنیه زابیان نامند تلفظ شود. (معجم البلدان ).
صاحب نفایس آرد:دو رود زاب اعلی و زاب اسفل که هر دو را زاب بن طهماسب که از اسباط منوچهر بوده و بر افراسیاب غلبه کرده بعراق آورد. (نفایس الفنون ص 403).
حمداﷲ مستوفی آرد: آب زابین به زاب بن طهماسب پیشدادی منسوب است . دو آب است ، یکی را زاب بزرگ خوانند از کوههای ارمن برمیخیزد و بدیاربکر میرود بحدود حدیثه در دجله میریزد. طولش هشتاد فرسنگ است و دویم را زاب مجنون خوانند. جهت آنکه سخت تند میرود واز کوههای ارمن برمی خیزد. و در ولایت ارمن و دیار بکر میریزد، و بحدود تل سن در دجله میریزد. طول سی فرسنگ است و ابن مفرغ در حق آن آب گوید:
ان الذی عاش ختاراً بذمته
و مات عبداً قتیل اﷲ بالزاب .
(نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 215). میرخوند زاب را دهمین پادشاه پیشدادی داند و گوید: سلطنت خطه ٔ ایران (پس از کشته شدن افراسیاب ) بر زاب بن طهماسب بن منوچهر قرار گرفت . در سن هشتادسالگی قدم بر مسند جهانبانی گذارد، بهمگی همت متوجه آن شد که اختلالاتی را که بسبب افراسیاب بر ممالک ایران وقوع یافته بود تدارک نماید و مدت هفت سال خراج از رعایا نطلبید و انهار و قنواتی که پورپشنگ مسدود گردانیده بود بدستور سابق جاری ساخت و چون مدت سی سال بپادشاهی انصاف و عدل کار فرمود متوجه عالم آخرت شد. (حبیب السیر چ قدیم تهران ص 67). و رجوع به زو در همین لغت نامه شود.
مرحوم پیرنیا در داستانهای قدیم ایران گوید: پدر گرشاسب بود پس از خشک سالی و قحطی که روی داد و طرفین خسته شدند، این شاه با تورانیان (سکاها) صلح کرد و چون کهن سال بود بزودی درگذشت و پسرش گرشاسب بر تخت نشست . (داستانهای ایران قدیم تألیف حسن پیرنیا ص 90). ودر ص 89 همان کتاب آمده : پس از انقراض دودمان منوچهر ایرانیها در جستجوی شخصی که نسبش به فریدون برسد برآمده و بالاخره زاب (زوی فردوسی ) را یافته اند. اگرچه موافق شاهنامه بعد از نوذر زو بر تخت می نشیند ولی از سلطنت 120ساله ٔ منوچهر که خارق عادت است چنین بنظرمی آید که بین منوچهر و زو غیر از نوذر چند پشت دیگربوده اند که اسامیشان فراموش شده است . بعضی از نویسندگان قرون اسلامی بین منوچهر و زو سه و برخی شش پشت شمرده اند - انتهی .
صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: از ملوک پیشدادیان ایران است که افراسیاب را از ایران اخراج و بجای او بر تخت سلطنت جلوس کرده است و مروی است که وی فرزند جمشید و پدر کیقباد اولین پادشاه سلسله ٔ کیانی بوده است .
فرزند زاب گرشاسب نیز بسلطنت رسیده و مدت پادشاهی هر دو 12 سال بوده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
زاب طهماسب . [ ب ِ طَ ] (اِخ ) از پادشاهان ایران ، پسر طهماسب وپدر کیقباد نخستین پادشاه کیانی بوده است . مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: و ...
ذاب . [ ذاب ب ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذب . بعیرٌ ذاب ؛ لا یتقارّ فی مکان واحد. شتر که در یک جای قرار نگیرد.
ذاب . (ع اِ) عیب . (مهذب الاسماء). ذام . ذَیم . ذان . ذین : آهو. || (ص ) سخت تشنه چنانکه لبها خشک شده باشد از تشنگی . (مهذب الاسماء).
زآب . [ زُ ] (ع اِمص ) تغییر و برگشتگی . یقال : الدهر ذوزآب ۞ ؛ ای انقلاب . و گفته شده است که زآب مصحف زوآت «جمع زوءة» است . (از اقرب المو...
زعب . [ زَ ] (ع مص ) پر کردن آوند را. || بریدن و پاره کردن آوند را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر گردی...
زعب . [ زِ ] (ع مص ) دفع کردن مر او را [ (کسی را) ] قطعه ای از مال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دفع کردن و پاره ای از چیزی فرا کسی دا...
زعب . [ زِ ] (ع اِ) پول اندک . (ناظم الاطباء). پاره ای از مال . (از اقرب الموارد).
زعب . [ زُ ] (ع اِ) ج ِ زعبوب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زعبوب شود.
ضاب . (ع اِ) درختی تلخ مثل حنظل و زقّوم . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
ظاب . (ع اِ) رجوع به ظأب شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.