زاد
نویسه گردانی:
ZʼD
زاد. (اِخ ) زاتون . زاد. امیر برشلونه . شکیب ارسلان آرد:امیر برشلونه را زاتون و زادو و زاد نیز خوانند و بنظر میرسد محرّف سعدون و یا سعد باشد. (الحلل السندسیة ج 2 ص 210). و رجوع به زاتون در این لغت نامه شود.
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زاد فی الشطرنج بغلة. [ دَ فِش ْ ش َ / ش ِ رَ ج ِب َ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) از امثال است : شنیده ام که بشطرنج درفزود کسی یکی شتر ز سر زیرکی و...
ضاد. (ع اِ) نام حرف پانزدهم از حروف تهجی عرب است . رجوع به «ض » شود. || هدهد در آن وقت که بانگ کند. (مهذب الاسماء). هدهد وقتی که سر خ...
ضأد. [ض َءْدْ ] (ع اِ) اندام زن . شرم زن . (منتهی الارب ).
ضأد. [ ض َءْدْ ] (ع مص ) غلبه کردن کسی را به خصومت . (تاج المصادر). خصومت کردن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).