اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زاده

نویسه گردانی: ZʼDH
زاده . [ دَ ] (اِخ ) شیخ زاده ٔ خراسانی . ابن بطوطه آرد: شاه ابواسحاق شیخ زاده ٔ خراسانی را که برسالت از طرف پادشاه هرات نزد وی [ به شیراز ] آمده بوده هفتاد هزار دینار عطا کرد و محرک وی در این بخشش رقابت با پادشاه هند بود. (رحله ٔ ابن بطوطه چ پاریس ج 2 ص 73).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
گاو زاده . [ وِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاوی که زاییده است . || مجازاً، گنج بی رنج ، غنیمت بارده ، نان پخته : در دخل هر شحنه و م...
گرگ زاده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ،اِ مرکب ) بچه ٔ گرگ . زائیده شده از گرگ : عاقبت گرگ زاده گرگ شودگرچه با آدمی بزرگ شود.سعدی .
عمه زاده . [ ع َم ْ م َ /م ِ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پسرعمه . دخترعمه .
غنی زاده . [ غ َ دَ ] (اِخ ) محمود غنی زاده ٔ سلماسی . در سلماس به سال 1296 هَ . ق . به دنیا آمد و به استانبول و پس از آن به برلین رفت و در...
ریگ زاده . [ دَ /دِ ] (اِ مرکب ) سقنقور. (ناظم الاطباء). ماهی سقنقور. (فرهنگ جهانگیری ). جانوری ذوحیاتین شبیه سوسمار. (از یادداشت مؤلف ). ماهی...
شیخ زاده . [ ش َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) سابقاً ترکهای عثمانی این کلمه را بر واعظ مسجد جامع اطلاق میکردند. (از دائرةالمعارف اسلامی ).
شیخ زاده . [ ش َ دَ ] (اِخ ) شیخ اوغلی ، فرزند شیخ صفی الدین اردبیلی . لقبی که هر یک از پادشاهان صفوی را میداده اند. (از فرهنگ فارسی معین ، ذ...
شیخ زاده . [ش َ دَ ] (اِخ ) رجوع به احمد شیخ زاده ٔ لاهیجان شود.
شیخ زاده .[ ش َ دَ ] (اِخ ) نقاش و مینیاتورساز ایران در قرن دهم هجری . وی شاگرد بهزاد بود. (فرهنگ فارسی معین ).
شیخ زاده . [ ش َ دَ ] (اِخ ) احمد... او راست : نظم الزائد و جمعالفرائد. (ازکشف الظنون ). رجوع به احمد (مولی ...) شیخ زاده شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.