اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زافه

نویسه گردانی: ZʼFH
زافه . [ ف َ ] (اِ) گیاهی باشد شبیه سیر کوهی . (برهان قاطع). گیاهی باشد چون سیر کوهی و همچنان بوی ناخوش دارد. (صحاح الفرس ) (فرهنگ سروری ) :
من یکی زافه بدم خشک و به فرغانه شدم
مورد گشتم تر و شد قامت چون نارونا.

ابوالعباس (از فرهنگ سروری ).


|| خارپشت را گویند و آن جانوری است . (لغت فرس اسدی ص 502) (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ). فارسی قنفذ است . (فهرست مخزن الادویه ) :
روی و ریش و گردنش گفتی برای خنده را
در بیابان زافه ای ترکیب کردی با کشف .

(لغت فرس اسدی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ضعفة. [ ض َ ع َ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضعیف . (منتهی الارب ). رجوع به ضعیف شود. || ج ِ ضَعوف . (منتهی الارب ). رجوع به ضعوف شود.
دل ضعفه . [ دِ ض َ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) در تداول ، ضعف دل از گرسنگی یا از مشاهده ٔ منظره ٔ غم انگیز و حزن آور. رجوع به دل غشه شود.- دل ضعفه د...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.