اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زأت

نویسه گردانی: ZʼT
زأت . [ زِءْرْ ] (ع مص ) سخت خشمگین کردن کسی را. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
ذات حافر. [ ت ُ ف ِ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوات الحافر شود.
ذات حبیس . [ ت ُ ح َ ] (اِخ ) موضعی است به مکّه و بدانجاست کوه سیاه موسوم به اظلم . (المرصع).
ذات الید. [ تُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) ملک ید. مال . مملوک . ثروت . حریشه . دارائی : از ذات الید خویش آنچه مکنت داشت هریک را مراعات کرد تا همگ...
ذات ایله . [ ت ُ ل َ ] (ع اِ مرکب ) ماری خرافی که به آدمی حمله آرد.
ذات برایة. [ ت ُ ب ُ ی َ ] (ع ص مرکب ) ناقه ٔ ذات برایه ؛ ماده شتری با گوشت و پیه و نا مانده .
ذات عروس . [ت ُ ع َ ] (ع اِ مرکب ) از جمله ٔ مثلی است که زبّاء پس از کشتن جذیمةالأبرش گفت : ذات عروس تری . (المرصع).
ذات عشاء. [ ت َ ع ِ ] (ع ق مرکب ) شامگاهی . در شبانگاهی . بشبانگاهی .
ذات سوار. [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) زنی مجلّله و صاحب مکانت : لو ذات سوار لطمتنی .
ذات ماسل . [ ت ُ س ِ ] (اِخ ) (ابرق ...) قال الشمردل بن شریک الیربوعی و کان صاحب شراب : شربت و نادمت الملوک فلم اجدعلی الکأس ندماناً لها م...
ذات عوار. [ ت ُ ع ِ ] (ع ص مرکب ) آهمند. معیوب . فاسد.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۳۴ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.