زأم
نویسه گردانی:
ZʼM
زأم . [ زَءْم ْ / زُءْم ْ ] (ع مص ) مرگ بشتاب ، سریع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مردن . (منتهی الارب ). || بشدت خوردن . (اقرب الموارد). || نیک خوردن . (منتهی الارب ). || ترسانیدن کسی را. رأم البرد فلاناً؛ پر کرد سرما اندرون او را چنانکه بلرزد. || کلمه و سخنی گفتن که حق و باطل بودن آن دانسته نشود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
زام یشت . [ ی َ ] (اِخ ) زامیادیشت (یشت 19) است که بخطا زام یشت نامیده شده است . (مزدیسنا و تأثیر آن در ادب پارسی تألیف دکتر معین ص 148...
به باور، به گمان، به تصور
ذام والسام . [ م ُ وَس ْ سا ] (ع اِمرکب ) (الَ ...) از اتباع است . موت . مرگ ، و در حدیث عایشة است که به یهود گفت : علیکم الذام و السام . والد...
به باور خویش، به گمان خویش، به تصور خویش