زباء
نویسه گردانی:
ZBAʼ
زباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) شهری است بر فرات . (منتهی الارب ). شهری است بر شاطی فرات . این شهر به نام ملکه ٔ جزیره و قاتل جذیمه ٔ ابرش ، زباء نامیده شد. (تاج العروس ). شهری است بر کنار فرات که به نام صاحبه ٔ جذیمه ٔ ابرش زباء نام داده شد و قاضی محمدبن علی انصاری گوید: ابوبکر عبیداﷲبن عثمان مقری دمشقی خطیب شهر زباء در آن شهر برای من انشاد (شعر) کرد. (از معجم البلدان ). و گفته شده : مدینة زباء بنت دختر عمروبن ضرب در مضیق واقع شده و مضیق محلی است بین بلاد خانوقه و قرقیسیا برکنارفرات . (از معجم البلدان چ وستنفلد ج 3 ص 59 و 591).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
ضبع. [ ض َ ب ُ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک اجاء، و آنجا چاهی است که مانند آن در همه ٔ طی نیست ... و به فاصله ٔ دو روز راه از بصره است . (معجم ...
ضبع. [ ض َ ب ُ / ض َ ] (ع اِ) ۞ کفتار. عرجاء. قشاع .عیلم . عیلان . عیلام . حفصة. گورکن . گورشکاف . مرده خوار.جعار. ام ّجعار. ام عامر. اُم ّطریق . اُ...