اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زبان

نویسه گردانی: ZBAN
زبان . [ زَب ْ با ] (اِخ ) منازلی است در اسکندریه . کندی در کتاب الولاة و القضاة آرد: از اقطاعات صالح بن علی (پس از استیلاء بر مصر و شکست مروان بن محمد) منازل زبان اسکندریه است که به اسودبن نافعضمری واگذار کرد. (از کتاب الولاة و القضاة ص 101).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۵۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
متولی چیره زبان . [ م ُ ت َ وَل ْلی ی ِ رَ / رِ زَ ] (اِخ ) کنایه از کوکب عطارد است .(برهان ) (آنندراج ). ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء).
زبان نازک کردن . [ زَ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ کنایه از دقت در سخن گفتن . باریک سخن گفتن . موی شکافی کردن : دانش به نسبت بر و روی که ...
جوامع فارسی زبان، جوامعی هستند که بر پایه یا تحت تاثیر شدید زبان، فرهنگ، هویت، هنر و ادبیات فارسی قرار دارند.[۱] این عنوان لزوماً تنها ویژه قوم پار...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نگاه کنید به: فرهنگ واژه های پهلوی در همین لغت نامه
زخم زبان شنیدن . [ زَ م ِ زَ ش َ / ش ِ دَ ] (مص مرکب ) طعنه و ملامت شنیدن . سخریه شدن . مورد زخم زبان قرار گرفتن . ناسزا شنیدن . (در تداول عا...
بند زبان نداشتن . [ ب َ دِ زَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) تاب و مقاومت و خویشتن داری نداشتن : گر خود رقیب شمعست اسرار از او بپوشان کان شمع سربریده ...
زبان پارسی قدیم . [ زَ ن ِی ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان فرس قدیم . فرس هخامنشی . پارسی باستان . رجوع به پارسی باستان شود.
زبان بر خود بستن . [ زَ ب َ خوَد / خُدْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) از حرف دیگران درباره ٔ خود جلوگیری کردن . مانع بدزبانی و غیبت دیگران شدن : پس کا...
زبان نگاه داشتن . [ زَ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) خاموشی گزیدن . زبان بستن . زبان درکشیدن . زبان در کام دزدیدن : بندگان را زبان نگاه باید داشت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.