زخم
نویسه گردانی:
ZḴM
زخم . [ زَ ] (ع مص ) سخت راندن کس را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)(از متن اللغة) (از تاج العروس ) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
زخم گرفتن . [ زَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح شدن . (آنندراج ). زخم برداشتن . زخمی شدن : خضر چون آب ز عمر ابدی میگذردکه ز شمشیر تو ...
زخم مژگان . [ زَ م ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غالباً بمعنی چشم زخم است . (آنندراج ) : زخم مژگان عرب بهر قبول کعبه بس در قدم خار مغیلان...
زخم بریان . [ زَ م ِ ب ِرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دم پخت است و آن طعامی است معروف . (برهان قاطع) ۞ (آنندراج ). نوعی از پیلاو (پلو) که د...
زخم خوردن . [ زَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح شدن . (آنندراج ). ضربت خوردن . مورد ضرب واقع شدن . مضروب شدن . مصدوم گشتن : کنون ...
زخم کشیدن . [ زَ ک َ / ک ِدَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح گشتن . (آنندراج ). زخم پذیرفتن . خود را در معرض زخم قرار دادن : کسی که زخم زد او هم ...
زخم افکندن . [ زَ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خسته و مجروح کردن . زخم انداختن . رجوع به زخم شود.
زخم انداختن . [ زَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) خسته کردن . زخم افکندن . رجوع به زخم شود.
زخم برداشتن . [ زَ ب َ ت َ ](مص مرکب ) زخمی شدن . رجوع به «زخم » و «زخمی » شود.
زخم برگرفتن . [ زَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زخم برداشتن . رجوع به «زخم » شود.
چشم زخم زدن . [ چ َ / چ ِ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) چشم زدن کسی یا چیزی را. آسیب چشم بد رسانیدن به کسی یا چیزی . بچشم کردن (در اصطلاح اهالی س...