زراره
نویسه گردانی:
ZRʼRH
زراره . [ زِ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رامجرد است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 188 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
زرارة. [ زُرَ ] (ع اِ) آنچه بیندازی در دیوار تا بچسبد بدان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن اعین . رجوع به ابوعلی در همین لغت نامه ، خاندان نوبختی اقبال ص 253، نامه ٔ دانشوران ج 6 ص 77، ضحی الاسلام ج ث ...
زرارة. [ زَ رَ ] (اِخ ) ابن اوفی الحرشی . از بنی حریش بن کعب ، مکنی به ابی حاجب . وی در دوران خلافت ولیدبن عبدالملک بسال 93 هَ . ق . بمرگ ن...
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن ربیعة الاذی ، مکنی به ابی الحلال العتکی . وی در 120سالگی درگذشت و از عثمان بن عفان حدیث شنیده . (از صفة الصفوه ...
زرارة. [زُ رَ ] (اِخ ) ابن عدس بن زید، جد جاهلی بود و پسرانش بطنی از بنی دارم از تمیم عدنانی اند و او حکیمی از قضات تمیم بود. (از اعلام زرک...
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن عمرو. صحابی است . (منتهی الارب ). وی در 15 محرم 11 هَ . ق . با عده ای اسلام آورد. رجوع به امتاع الاسماع شود.
زرارة. [ زُ رَ ] (اِخ ) ابن قیس بن حارث صحابی است . (منتهی الارب ). رجوع به عقدالفرید ج 7 ص 151 شود.
ضرارة. [ ض َ رَ] (ع مص ) نابینا شدن . (منتخب اللغات ). نابینائی . (دهار). || کمی در اموال و ذوات . (منتهی الارب ). || گزند رسانیدن . (غیاث ) ...
ذرارة. [ ذُ رَ ] (ع اِ) آنچه از پراکندن چیزی برافتد.
ربیعةبن زرارة. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ زَ رَ ] (اِخ ) عتکی ، مکنی به ابوالحلال ... بنابه نوشته ٔ ابن جارود جاهلیت را درک کرد و سپس در بصره سکنی گزید...