زرب
نویسه گردانی:
ZRB
زرب . [ زَ ] (ع مص ) شوغاه (شبگاه ) ساختن . (تاج المصادر بیهقی ). آغل ساختن برای گوسفندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روان گردیدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || داخل کردن چارپایان را در آغل . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شش ضرب . [ ش َ / ش ِ ض َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نرد) یک نوع داوی در بازی نرد. (ناظم الاطباء). || شش بازی نرد که پیاپی از حریف برند. (ناظم ...
دو ضرب . [ دُ ض َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) ضرب دو نوبت . دوضربه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوضربه شود.
ضرب زن . [ ض َ زَ ] (نف مرکب ) زننده با ضربت . زخم زننده . || (اِ مرکب ) نوعی توپ . (فرهنگ نظام ). و گوید این لفظ در عالم آرای عباسی نیز آمد...
ضرب گیر. [ ض َ ] (نف مرکب ) آنکه با ضرب اصول نگاه دارد.
دار ضرب . [ رِ ض َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارالضرب . ضرابخانه . میخکده : مفلسان گر خوش شوند از زر قلب لیک او رسوا شود در دارضرب .مولوی . رجو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
همتای پارسی این واژه ی عربی این است: آیام (سغدی): حاصل؛ لُس los (دری): ضرب.*** فانکو آدینات 09163657861
ضرب گیری . [ ض َ ] (حامص مرکب ) عمل ضرب گیر.
ظرب لبن . [ ظَ رِ ب ُ ل ُ ] (اِخ ) موضعی که در آن یکی از جنگهای عرب بوده است . (معجم البلدان ).
ضرب خانه . [ ض َن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ضرابخانه . میخکده . دارالضرب .