زرزور. [ زُ ] (ع اِ) هودج تنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || مرغی است . ج ، زرازیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرغی است از نوع عصفور.(از اقرب الموارد). بمعنی معمولی آن سارک
۞ هنگامی که مسئله از مرغی باشد که تکرار چند کلمه ای را فراگرفته باشد... ولی معنی باسترک
۞ را نیز می دهد. (از دزی ج
1 ص
585). سار. (زمخشری ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (بحر الجواهر). سودانیة. ج ، زرازیر. (یادداشت ایضاً).سودانیات . و آن سار ملخ خواره است . (نخبة الدهر ص
117، یادداشت ایضاً). زرزر پرنده ای است بزرگتر از گنجشک و نوعی از آن سیاه و نوعی دیگر سیاه با خالهای سپید. ساری . ج ، زرازیر. (فرهنگ فارسی معین )
: در قفس مانده ام ز مدحت او
طبع من با نوای زرزور است .
مسعودسعد.
رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و ترجمه ٔ ضریر انطاکی شود. || و گویند: هو زرزور مال ؛ یعنی او داناو ماهر است به مصالح شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).