اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زره دار

نویسه گردانی: ZRH DʼR
زره دار. [ زَ رِ / زِ رِه ْ ] (نف مرکب ) زره دارنده . دارای زره . (فرهنگ فارسی معین ). زره پوش . (فرهنگ فارسی ایضاً) (ناظم الاطباء): رجل دارع ؛ مرد زره دار. (منتهی الارب ). زره پوشیده . (ناظم الاطباء) :
پس پشت ایشان ز رومی سران
زره دارو مردان جنگ آوران .

فردوسی .


گزین کرد از ایرانیان سه هزار
زره دار و برگستوانور سوار.

فردوسی .


شمردند بر میمنه سه هزار
زره دار و کارآزموده سوار.

فردوسی .


بدرگاه ارجاسب آمد دلیر
زره دار و غران به کردار شیر.

فردوسی .


زره دار بد کز تن خویش پوست
همی کند و پنداشتی درع اوست .

اسدی (گرشاسبنامه ).


|| کشتی زره دار. (فرهنگ فارسی معین ). از انواع کشتی های جنگی ۞ است که بدنه ٔ آن از صفحات پولاد پوشیده شده است تا گلوله های دشمن در آن اثری نکند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.