اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زعرة

نویسه گردانی: ZʽR
زعرة. [ زُ ع َ رَ ] (ع اِ) مرغی است ترسان و بیمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
زعرة. [ زِ رَ ] (ع ص ) مؤنث زعر، یعنی زن کم موی . (ناظم الاطباء). رجوع به زعر و زعراء شود.
ذعرة. [ ذُ رَ ] (ع اِ) حلقه ٔ دُبُر. ۞ ذعراء.
زارة. [ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است از ازد. (منتهی الارب ). ۞ و در این بیت شعر که در جنگ صفین یکی ازلشکریان معاویه انشا کرد از آن نام برده...
زارة. [ رَ] (اِخ ) مادر عروةبن زهیر است که وی را زراره نیز نامیده اند. (از ذیل تاریخ طبری چ نلدکه ج 8 ص 925).
زارة. [ زارْ رَ ] (ع اِ) نوعی مگس سرخ یا کبودرنگ است که آن را الذبابةالشعراء یا الذباب الشعراء نامند. (تاج العروس ). نوعی مگس خران و شتران ...
زاره . [ رَ / رِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از زار، ریشه ٔ زاریدن بمعنی زاری . (اسم مصدر و حاصل مصدر تألیف دکتر معین ص 98). گریه و ناله . (برهان ...
زاره . [ رَ ] (ع اِ) گروه انبوه از مردم . (تاج العروس ). || جماعت شتران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || گروه انبوه گوسف...
زاره . [ رَ ] (اِخ ) (عین الَ ...) چشمه ای است معروف در بحرین . (از معجم البلدان ).
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است به صعید. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). یاقوت آرد: زاره شهری است به صعید نزدیک به قفط. (از معجم البلدان )....
زاره . [ رَ ] (اِخ ) قریه یا شهری است واقع میان ارزنجان و سیواس . حمداﷲ مستوفی آرد: از ارزنجان تا دیه خواجه احمدپنج فرسنگ .... از او تا اگرسو...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.