اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زکا

نویسه گردانی: ZKA
زکا. [ زَ ] (ع اِ) (از «زک و») جفت از عدد. یقال : خساً او زکاً؛ یعنی طاق یا جفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
زَکا (به یونانی: Ζακχαῖος) (به عبری: זכי) (به انگلیسی: Zacchaeus) به معنی "خالص" یا "بی‌گناه"[۱] محصل مالیات در شهر اریحا بود که ت...
زکاء. [ زَ ](ع مص ) (از «زک و») افزون شدن . (ترجمان القرآن ). گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بالیدن کو...
زکاء. [ زَ ] (ع مص ) (از «زک ی ») گوالیدن و افزون شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تشنه گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اق...
زکاء. [ زُ ] (ع مص ) (از «زک ء») زُکَاءْ. مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
زکاء. [ زَ ءْ ] (ع مص ) ۞ زدن . || دادن و یا زودتر دادن : زکاه الفاً؛ داد او را هزار یا زودتر داد نقد او را. || پناه گرفتن به سوی کسی و ت...
زکاء. [ زُ ک َءْ ] (ع ص ) مرد بسیارسیم و توانگر و زودنقد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به زُکاء شود.
ذکاء. [ ذُ ] (ع اِ) مهر. خور. شمس . آفتاب . خورشید. بیضاء. شرق . شارق . یوح . بوح : بر قد لاله قمر دوخت قبای وشی خشتک قطنی نهاد بر سر چینی ذکا...
ذکاء. [ ذَ ] (ع مص ، اِمص ) تیزی خاطر. زیرک شدن . (زوزنی ). تیزخاطر شدن . تیزدلی . (دهار). هوش . زود دریافتن . هوشمندی .کیاست . نباهت . هوشیاری . ز...
ذکاء. [ ذَ ] (ع اِ) خدرک شعله زن . جمره ٔزبانه زن . || سِن ّ. زاد. (مهذب الاسماء).
ابن ذکاء.[ اِ ن ُ ذُ ] (ع اِ مرکب ) صُبح . (خلاص نطنزی ) (مهذب الاسماء). بامداد. (خلاص نطنزی ). سپیده دم . ابن الذکاء.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.