اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زلف

نویسه گردانی: ZLF
زلف . [ زُ ل ُ ] (ع اِ) اول شب . (ناظم الاطباء). و قری ٔ زُلُفاً من اللیل اما مفرده کحلم و اما جمع زُلُفَة کبسر و بسرة بضم سینها او زُلْفا من اللیل بضمه جمع زُلفَه کدرء و... (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). رجوع به زلفة و ماده ٔ قبل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زلف آباد. [ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهنام وسط است که در بخش ورامین شهرستان تهران واقع است و 136 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
غالیه زلف . [ ی َ / ی ِ زُ ] (ص مرکب ) آنکه زلف سیاه دارد. مشکین موی . و رجوع به غالیه زلفین و غالیه جعد و غالیه موی شود : همچنین عید بشادی ص...
گشاده زلف . [ گ ُ دَ / دِ زُ ] (ص مرکب ) آنکه مویهای وی گشاده بود و بافته نباشد. (ناظم الاطباء).
مشکین زلف . [ م ُ / م ِ زُ ] (ص مرکب )که زلفش چون مشک باشد به رنگ و به بوی : نگار لاله رخانی و ماه مشکین زلف بلای لعبت چینی و حور سیم بر...
زلف چلیپا به مجاز گیسوی معطر، سیاه و بلند و مواج معشوق (1) و سلسله ی دام عاشق است. مظهر سیر و سلوک عارفانه است که عارف را از کثرت به وحدت جمال روی دوس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چوگان زلف . [ چ َ / چُو ن ِ زُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دارای زلف چون چوگان . با زلف بخم . با زلف تابدار. با زلف خم اندر خم : بخواه گوی ...
شوریده زلف . [ دَ / دِ زُ ] (ص مرکب ) ژولیده موی . (ناظم الاطباء) : گر نداری باورم بشنو که خلقان کرده اندنام اوشوریده زلف و نام من شوریده حا...
مشهد زلف آباد. [ م َ هََ دِ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان فراهان بالا از بخش فرمهین شهرستان اراک است و 1088 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.