اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زمزمة

نویسه گردانی: ZMZM
زمزمة. [ زَ زَ م َ ] (ع اِ) آواز که از دور آید و در آن بانگ باشد، مانند بانگ مگس و بانگ رعد یا بانگ رعد که پی درپی باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). بانگ رعد و صدای آتش در هنگام اشتعال . (از اقرب الموارد). || آواز شیربیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || هر آواز خفی که شنیده نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آواز خفی که فهمیده نشود. ج ، زمازم . (فرهنگ فارسی معین ). || کلام مجوس وقت طعام خوردن که زبان و لب بدان نگشایند، بلکه به آوازی که از خیشوم وحلق برآید بعض آن از بعض به مطلب برسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به زمزمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زمزمة. [ زَ زَ م َ ] (ع مص ) شنیده شدن آواز چیزی از دور. (از اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (یادداشت بخط مرحو...
زمزمة. [ زِزِ م َ ] (ع اِ) گروه مردم و شتر یا پنجاه شتر. || پاره ای از دیوان یا ددان . || جماعت شتران که در آن شتر ریزه نباشد. (منتهی ا...
زمزمه . [ زَ زَ م َ ] (ع اِ) بمعنی زمزم است که به آهستگی چیزی خواندن . (برهان ). ترنمی باشد که به آهستگی کنند. (فرهنگ جهانگیری ). خوانندگی...
زمزمه . [ زَزَم َ ] (اِخ ) نام کتابی است ازمصنفات زردشت . (برهان ). نام فصلی از کتاب زند. (ناظم الاطباء). نام کتابی است از مصنفات زردشت ک...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شرفاک ŝarfāk، شرفانگ ŝarfānag (دری) نارینار nārinār (کردی: nārenār) پانگس pāngas (خراسانی: pangas) ژینگاس žingās...
ضمضمة. [ ض َ ض َ م َ] (ع مص ) شجاع کردن دل خود را. || گرفتن همه را. || بانگ زدن شیر. (منتهی الارب ).
ذمذمه . [ ذَ ذَ م َ ](ع مص ) کم کردن بخشش به کسی را. کم کردن بخشش را.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.