اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زن

نویسه گردانی: ZN
زن . [ زِن ن ] (ع اِ) ماش یا گندم دیوانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماش و گفته اند دوسر. (از اقرب الموارد). دانه ٔ دَوْسَر. (از دزی ج 1 ص 604). رجوع به دوسر، ماده ٔ قبل و دزی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
دغل زن . [ دَ غ َ زَ ] (نف مرکب ) دغاباز و ناراست کار. (آنندراج ). || فاسق و زناکار. || شرور. خائن . حرامزاده . || سکه ٔ قلب زن . (ناظم الاطب...
زن آقل . [ زَ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد است که 187 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رزم زن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) جنگجو. (فرهنگ لغات ولف ). جنگ کننده . (آنندراج ). خون ریز در میدان جنگ و بهادر. (ناظم الاطباء). جنگاور. رزمی . (فر...
رقم زن . [ رَ ق َ زَ ] (نف مرکب ) نویسنده . کاتب . محرر. (فرهنگ فارسی معین ). نویسنده و محرر. (آنندراج ). || نقاش . رسام . (فرهنگ فارسی معین )...
رنگ زن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) آنکه رنگ زند. کسی که رنگ کند. رجوع به رنگ کردن شود. || نیرنگ ساز. فریبکار. فریبنده . گول زننده . رجوع به ر...
زن کیش . [ زَ ] (اِ) رجوع به همیشک و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 276 شود.
راه زن . [ زَ ] (نف مرکب ) رهزن . قاطع طریق که راهبند و رهبند و راهدار و رهدار و رهزن نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). سارق . (یادداشت مؤلف ). قاط...
دهل زن . [ دُ هَُ زَ ] (نف مرکب ) آنکه دهل زند. آنکه دهل نوازد. دهل نواز. طبال . (یادداشت مؤلف ). طبال و دف زن و کسی که طبل می نوازد. (ناظم...
بال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) جنباننده ٔ بال . حرکت دهنده ٔ بال . بال زننده . (ناظم الاطباء). || پران . (آنندراج ). پروازکننده . (فرهنگ شعوری ج 1 ...
ارگ زن . [ اُ زَ ] (نف مرکب ) که ارگ نوازد. رجوع به ارگ شود.
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۲۶ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.