زنبر
نویسه گردانی:
ZNBR
زنبر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهپایه ٔ بخش نوبران شهرستان ساوه است و 252 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زنبر. [ زَم ْ ب َ ] (اِ) آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک ،خشت و مانند آن کنند و از جایی به جایی برن...
زنبر. [ زُم ْ ب َ / زُم ْ ب ُ ] (اِ) نوعی از پارچه ٔ نرم که دارای پرزهای دراز باشد. (ناظم الاطباء).
زنبر. [ زُم ْ ب ُ ] (اِ) آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری بنوعی دست بر آن زند که آن باد با صدا از دهان بجهد. (برهان ) (از فرهنگ...
زنبر. [ زَم ْ ب َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسد. (اقرب الموارد). || (ص ) مرد حاضرجواب . (منتهی الارب )(آنند...
زنبر. [ زُم ْ ب ُ ] (ع ص ) کودک حاضرجواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خفیف ظریف سریع الجواب . (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ...
زنبر. [ ] (ع مص ) دزی این کلمه را خشمگین شدن ۞ معنی کرده است . رجوع به ج 1 ص 605 شود.
ضنبر. [ ضَم ْب َ ] (اِخ ) نام مردی . (منتهی الارب ).