اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زهاب

نویسه گردانی: ZHAB
زهاب . [ ] (اِخ ) نام رودی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رود زابات (زهاب کنونی ). (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1048). رجوع به همین کتاب ج 1 ص 144 و ج 2 ص 1094و 1392 و 1827 و مجمل التواریخ گلستانه ص 253 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زهاب . [ زَ ] ۞ (اِ مرکب ) تراویدن آب باشد از کنار رودخانه و چشمه و تالاب و امثال آن . (برهان ) (ازغیاث ) (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). آ...
زهاب . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) چشمه ای که هرگز نایستد و پیوسته روان باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). چشمه ای که پیوسته روان باشد و هرگز نایستد ...
زهاب . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان است که در شهرستان مشهد واقع است و 288 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
زهاب . [ ] (اِخ ) دشتی در مغرب کرمانشاهان . رجوع به «سرپل ذهاب » شود.
ذهاب . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذهبة، باران ریزه یا باران بسیار. (منتهی الارب ).
ذهاب . [ ذِ ] (ع اِ) ج ِ ذَهب . یعنی زرده های تخم مرغ || پیمانه های اهل یمن . جج ، اَذاهِب . اذاهیب .
ذهاب . [ ذَ ] (ع مص ) ذهوب . مذهب . رفتن . برفتن . شدن . بشدن . (تاج المصادر بیهقی ). گذشتن . بگذشتن . گذشت . گذر. مقابل مجی ٔ. آمدن . و مقابل ایاب...
ذهاب . [ ذِ ] (اِخ ) نام موضعی یا کوهی است .
ذهاب . [ ذَ ] (اِخ ) نام قبیله ای از عرب . || نام جنگی از جنگهای قبیله ٔ بنی عامر از عرب و به این معنی بکسر هم آمده است . (مجمع الامثال ...
ذهاب . [ذُ ] (اِخ ) موضعی است در دیار بلحرث بن کعب . و در المرصع گوید؛ نام غائطی است از ارض بنی الحارث بن کعب .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.